سلام فندق مامان 5 آبان برای تست تیروییدت رفتیم درمانگاه وقتی برگشتیم دیدم کم کم داره علایم زردی تو صورتت مشخص میشه خیلی نگران بودم عصر از دکترت نوبت گرفتم و با مامان و بابا رفتیم مطب..دکتر که معاینت کرد گفت زردیش زیاده و همین امشب بستریش کنین..حال من دیدنی بود از همون مطب گریه کردم..اومدیم خونه وسایلت رو برذاشتم و رفتیم بیمارستان..اینقدر که گریه کردم چشام پف کرده بود توبیمارستان ازم میپرسیدن بچت چشه وقتی میگفتم زردی داره بهم میخندیدن که اینکه چیزی نیست ولی من طاقت نداشتم تو رو تو بیمارستان ببینم..بخاطر درد بخیه هام واینکه هنوز شیر نداشتم مامان گفت پیشت میمونه و منو بزور روونه خونه کردن...تاصبح فقط گریه کردم صبح برگشتم پیشت و تا عصرش پیشت...