خاطرات پسرم

سپهر مامان زردی گرفت

1393/8/26 14:26
نویسنده : مامان
30 بازدید
اشتراک گذاری

سلام فندق مامان

5 آبان برای تست تیروییدت رفتیم درمانگاه وقتی برگشتیم دیدم کم کم داره علایم زردی تو صورتت مشخص میشه

خیلی نگران بودم عصر از دکترت نوبت گرفتم و با مامان و بابا رفتیم مطب..دکتر که معاینت کرد گفت زردیش زیاده و همین امشب بستریش کنین..حال من دیدنی بود از همون مطب گریه کردم..اومدیم خونه وسایلت رو برذاشتم و رفتیم بیمارستان..اینقدر که گریه کردم چشام پف کرده بود توبیمارستان ازم میپرسیدن بچت چشه وقتی میگفتم زردی داره بهم میخندیدن که اینکه چیزی نیست ولی من طاقت نداشتم تو رو تو بیمارستان ببینم..بخاطر درد بخیه هام واینکه هنوز شیر نداشتم مامان گفت پیشت میمونه و منو بزور روونه خونه کردن...تاصبح فقط گریه کردم صبح برگشتم پیشت و تا عصرش پیشت موندم دکتر گفت یه شب دیگه باشه خیلی برام سخت بود نازدار من خیلی خیلی،ولی تحمل کردم،شبشم موندم پیشت صبح اومدم خونه و مامان اومد پیشت حدود ساعت 11 که دکترت اومد ویزیتت کرد گفت مرخصی،،خوشحال شدیم و سریع بابایی کارای ترخیصت رو انجام داد و اوردمت خونه،ولی عزیز دل مادر دوروز بعدش باز زردی تو چهرت داشت زیاد میشد منم شیرم کم بود و تو مرتب ادرار نداشتی بردیمت کلینیک شبانه رازی و اونجا گفت دستگاه بگیرین براش،خباصه که اوردیمت خونه و توی دستگاه بودی یه روز کامل و کمکم رو به بهبود رفتی،حدود دوبار دیگه تا 24 روزگیت بردمت بیمارستان و مقدار زردیت رو چک کردم که داشت روز به روز کم میشد،24 روزگی نوبت داشتیم از دکترت گفت وزن نگرفتی و برات شیر خشک کمکی تجویز کرد تا تپلی بشی نازنینم،،،

عزیز مامان روزای سختی بود خداروشکر که تموم شد،فقط شکراوه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)